نغمه یخ و آتش، نام سری کتاب های جرج آر آر مارتین است. این کتاب ها در ژانر فانتزی حماسی_سیاه نوشته شده اند. نغمه یخ و آتش طرفداران زیادی در میان فانتزی دوستان دارد. ساخت سریالی از روی این سری باعث محبوبیتی دوچندان برای این مجموعه شد. خوب جدا از این اطلاعات خشک و رسمی، می ریم تا این سری جذاب رو بیشتر بشناسیم. جورج آر آر مارتین، نویسنده بریتانیایی این اثر همچنان مارو در خماری نگه داشته. کتاب ششم رو گروگان گرفته و انتشارش رو هی عقب می اندازه. البته خوب یه سری کتاب دیگه مثل آتش و خون و شوالیه آواره هم ازش منتشر شده. ولی کاش تمام تمرکزش رو میذاشت روی کتاب ششم:( . البته خوب نمیشه ازش ایراد گرفت چون کتاب ها واقعا عظیم هستن. در ادامه به معرفی مجموعه نغمه یخ و آتش و شخصیت های داستان میپردازیم.
نغمه یخ و آتش چیست؟
داستان در سرزمینی خیالی می گذره. کشوری به نام وستروس که عمده داستان درش اتفاق می افته. این سرزمین در گردش فصول کمی عجیب عمل میکنه. تابستان و زمستان ممکنه تا چندین سال طول بکشن. حتی افسانه ای هست که میگه، زمستان ممکنه هزار سال طول بکشه! در وستروس برده داری غیر قانونیه اما شهرهای خارج از وستروس مثل کارث، ولانتیس، میر، میرین و براووس که به شهرهای آزاد معروفن قوانین خودشون رو در خصوص برده ها دارند. در وستروس تقریبا انتظار هر چیزی رو میشه داشت. از دیدن اژدها گرفته تا موجوداتی زامبی مانند که وایت واکر نامیده می شن. جادو، خیانت، قدرت طلبی و فریب به وفور یافت میشه.
اولین کتاب از مجموعه نغمه یخ و آتش با ترجمه خانم سحر مشیری به صورت رایگان
سومین کتاب از مجموعه نغمه یخ و آتش با ترجمه خانم سحر مشیری به صورت رایگان
چهارمین کتاب از مجموعه نغمه یخ و آتش با ترجمه گروه وینترفل
قیمت 29600 تومان
پنجمین کتاب از مجموعه نغمه یخ و آتش با ترجمه گروه وینترفل
قیمت 17600 تومان (تا فصل 31)
این کتاب پیش درآمدی بر خاندان تارگارین است. iransafehouse این کتاب را بصورت اختصاصی ترجمه کرده است.
ترجمه گروه وینترفل. این کتاب در صد سال قبل از وقایع وستروس در سری کتاب های نغمه یخ و آتش می گذرد.
بخش اول 3500 تومان
تاریخچه کامل وستروس. از زمان پیدایش فرزندان جنگل تا حکومت اگان فاتح. ترجمه گروه وینترفل
بخش اول 8500 تومان
شخصیت هایی که شاید کمتر بشناسید
دنیای نغمه یخ و آتش پر از شخصیت هایی است که در سریال به آن ها کمتر پرداخته شده یا به کلی حذف شده اند! در این قسمت با تعدادی از این شخصیت ها آشنا میشویم.
آریانه مارتل
بزرگترین دختر حاکم دورن، پرنس دوران و وارث تخت سان اسپیر. اولین حظور آریانه مارتل در کتاب ضیافتی برای کلاغ ها است. دختری سرزنده، با پوستی تیره، لب های گوشتی و قدی کوتاه همچون مادرش. اون بسیار تند خو و لجباز، حساب گر، اغواگر و بی باکه؛ وقتی خواهان چیزی میشه، اونو به هر طریقی دست میاره. آریانه همینطور در برابر مردان خوش قیافه کمی سست میشه. در کتاب اون سعی می کنه بعد از مرگ جافری، میرسلا رو در دورن به تخت بنشونه و اینجوری انتقام عموش رو هم بگیره. ولی با خیانت یک نفر، نقشش لو میره و در درگیری، میرسلا یک گوشش رو از دست میده. آریانه از پدرش دل خوشی نداره، چون اتفاقی می فهمه که پدرش قصد داره برادرش کوئینتین رو جانشین خودش بکنه.همچنین خواستگار هایی که پدرش بهش پیشنهاد می کنه، همه پیرن! اما پرنس دورن بعدا براش فاش می کنه که اونو برای ویسیریس تارگارین (برادر دنریس) در نظر داشته. پس مجبوربوده خواستگار هایی بهش پیشنهاد بده که اون ردشون کنه.
یورون گریجوی
یورون گریجوی، بشدت خوش سیما و خوش قیافه، با ریش و موی مشکی، لب های آبی به علت زیاده روی در خوردن نوشیدنی به اسم “سایه عصرگاهی”. کسی که سریال اجحاف زیادی در حقش کرد. یورون کاریزمای خاصی داره. اون حیله گر، مکار ، بدجنس و خونسرد است. او به علت بازی های روانی که با حریفانش می کند بشدت منفور برادرانش است. به خصوص ویکتاریون. اون یک بار به یکی از زنان نمکی ویکتاریون دست درازی کرد. به همین دلیل، بیلون تبعیدش کرد و گفت تا زمانی من زنده ام به پایک بر نگرد. یورون به طور غیر منتظره ای یک روز بعد از مردن بیلون گریجوی به جزایر آهن برگشت. اون با وعده فتح کل وستروس، رقیبان قدری مثل آشا و ویکتاریون گریجوی رو کنار زد و به تخت پادشاهی پایک رسید. اون با عنوان کردن این که شیپور اژدها رام کن رو بدست آورده، همه رو متعجب کرد. یورون در حمله به ریچ کاملا موفق ظاهر شد و تونست با بخشیدن غنائم و زمین به یاران رقیبانش، اونا رو به شدت تضعیف کنه. اون ویکتاریون رو فرستاد تا از دنریس از طرف اون خواستگاری کنه.
آشا گریجوی
دختر بزرگ لرد بیلون گریجوی و خواهر تیان گریجوی. دختری سرزنده، بی پروا با اخلاقیاتی مردانه. اون درنده خو و متکبره. ول به خانواده اهمیت می ده. اسم آشا در سریال به یارا تغییر پیدا کرد تا با اوشا، دختر وحشی که به برن خدمت می کرد اشتباه گرفته نشه. آشا فرمانده کشتی باد سیاه و از شانس های اصلی برای دستیابی به تاچ چوبی جزایر آهن بود. لقب اون دختر کراکن است. آشا گریجوی با هدایت 30 کشتی، به دیپ وود موت رفت و اونجا رو تسخیر کرد. در شورای پادشاهان، اون حمایت قابل توجهی برای پادشاهی جزایر آهنین به دست آورد ولی به یورون باخت. آشا وقتی که بعد از شوراي پادشاهان در برج هاي دهگانه اقامت داشت، مي فهمد که عمويش، يورون او را پس از فرارش از الدويک به ازدواج اريک آيرون ميکر در آورده است و براي تایید کردن بر حضور آشا در مراسم ازدواج، از يک مهر استفاده مي کند. آشا به اين خاطر (يورون را) نفرين مي کند ولي حيلهگري يورون را مي ستايد. اون بعدها در دیپ وود موت اسیر استنیس می شود. او با دیدن وضع تیان، دلش آزرده می شود و حتی پیشنهاد خون بها برای تیان می دهد اما استنیس قبول نمی کند.
ویکتاریون گریجوی
ناخدای آهن، مردی قوی هیکل، تنومند و وظیفه شناس است. ویکتاریون گریجوی از بهترین شخصیت هایی بود که ناباورانه از سریال حذف شد. ویکتاریون مردی شجاع و جنگاوری بزرگ است. او همچنین آدم مذهبی محسوب می شود. همین اعتقادات است که باعث می شود مرتکب خویشاوند کشی نشود و برادر گستاخ خود یورون را بخاطر دست درازی به زن نمکی او نکشد. گرچه ویکتاریون نفرت عمیقی نسبت به یورون دارد. ویکتاریون نیز ادعای محکمی برای دستیابی به تخت پادشاهی پایک داشت اما توسط یورون کنار زده شد. حس وظیفه شناسیش باعث شد تا تصمیم شورا رو بپذیره. ویکتاریون از طرف یورون به سمت دنریس میره تا اونو برای برادرش خواستگاری کنه. اما در خفا این خودشه که قصد داره با دنریس ازدواج کنه.
بلواس نیرومند
جنگجویی اهل میرین که به دنریس طوفان زاد خدمت می کند. بلواس نیرومند مردی چاق با پوستی برنزه است. اون در جنگ بی رحمه و در خدمت کردن، وفاداره. بلواس در کتاب سوم نقش های نسبتا مهمی رو ایفا می کنه. بلواس به گفته خودش می ذاره که حریفانش یک زخم به اون بزنند. واسه همین زخم های زیادی روی شکمش داره. بلوایس در حادثه پسران هارپی، ملخ های سمی که برای دنریس آورده بودند رو می خوره و اتفاقی اون رو نجات می ده. ولی خوب چون نیرومند و بزرگ جثه بوده، خودش طوریش نمی شه و فقط یکم مریض میشه. اولین حضور او همزمان با آشنایی دنریس با ریش سفید (Whitebeard) است. این بلواس نیرومند بود که در جنگ میرین جنگجوی منتخب میرینی ها رو شکست داد بعد رو به جمعیت میرین، شلوارشش رو در آورد و روی زمین خراب کاری کرد!
بانو اِستون هارت
از کلیدی ترین شخصیت هایی که واقعا نمی دونم چرا حذف شد! بانوی قلب سنگی یا لیدی استون هارت در اصل کتلین استارکه. بعد از عروسی خونین، فری ها که گلوی کتلین رو بریده بودند، اون رو برهنه در رودخانه انداختند. بریک دنداریون جنازه اون رو پیدا کرد و جونشو برای احیای کتلین فدا کرد. و بعد از اون، کتلین با نام بانوی قلب سنگی به زندگی برگشت. اون تمام افرادی که فامیلیشون بولتون یا فری باشه رو می کشه و حتی به بچه ها هم رحم نمیکنه. کتلین در کتاب سرکرده برادران بدون پرچم می شه. اون حتی بعد از دیدن برین از تارت، اونو خیانتکار خطاب می کنه و واکنشی به شنیدن اسم بچه هاش نشون نمی ده. کتلین در کمال خونسردی، دستور اعدام برین از تارت رو میده. اون و گروه برادران بیشتر جنگ های چریکی انجام می دن و در جنگل پنهانن.
سِر آرتور دین
بهترین شوالیه ای که در طول زندگیم دیدم سر آرتور دین بود، کسی که با شمشیری به نام سحر میجنگید، شمشیری که از قلب یک ستارهی سقوط کرده ساخته شده بود. اگر هاولند رید نبود او منو کشته بود.
این نقل قولی از ادارد استارک درباره این مرد بزرگه. سر آرتور دین، شمشیر صبحگاهی هفت اقلیم، جنگجویی بی همتا و شریفترین مرد در تمام هفت پادشاهی. کسی که دوست و دشمن نمی تونست اون رو تحسین نکنه. مرگبار ترین عضو گارد شاهی. صمیمی ترین دوست شاهزاده ریگار تارگارین و برادر زن اینده ادارد استارک. اون به دستور شاهزادش به ترایدنت نرفت و به نگهبانی از لیانا استارک در برج شادی مشغول شد. در آخر با ضربه ناجوانمردانه هاولند رید از پشت، از پا در اومد. او از جمله بهترین شخصیت های دنیای نغمه آتش و یخ بود، که جای خالیش به شدت احساس می شود.
آشارا دین
لیانا استارک
از اصلی ترین شخصیت ها. کسی که با دلبری از شاهزاده ریگار تارگارین، مقدمات یک دگرگونی بزرگ رو فراهم کرد. لیانا استارک، دختری زیبا با صورت کشیده و گیسوان بلند مشکی، به گفته ادارد استارک دارای خون گرگ، مثل برادرش برندون، سوارکاری زبده و دختری بی پروا بود. اون رزهای زمستانی وینترفل رو بسیار دوست داشت. مردان زیادی حسرتش رو داشتند. از جمله رابرت باراتیون. با این حال لیانا چندان از رابرت خوشش نمی یومد. چرا که رابرت عیاش و زن باز بود. او در تورنومنت هارنهال برای اولین بار شاهزاده ریگار تارگارین رو دید. ریگار با چنگ موسیقی می نواخت و چنا آواز غمگینی میخوند که اشک از چشمان لیانا جاری شد. در همون روزها لیانا در لباس شوالیه خندان، تعدادی از ملازمان و شوالی های گستاخ که به هاولند رید بی ادبی کرده بودند رو حسابی ادب کرد. البته این موضوع از چشم همه مخفی بود. زمانی که پرنس ریگار تاج عشق و زیبایی رو در دامن لیانا گذاشت همرو شوکه کرد. یک سال بعد، لیانا به همراه ریگار فرار کرد. زمان مرگ، فقط 16 سال داشت. اون فرزند ریگار رو به دنیا آورد و به دست برادرش سپرد و از دنیا رفت.
برندون استارک
اگان تارگارین
جوان بیریش میتواند با هر دختری از هفت پادشاهی که بخواهد ازدواج کند، چه آن مو های آبی را داشته باشد، چه نداشته باشد، آن چشم ها هرکسی را جذب خود میکند.
افکار تیریون در رابطه با اگان
اگان تارگارین ششم، فرزند الیا مارتل و پرنس ریگار تارگارین، وارث بحق تخت آهنین است. گفته شده بود در شبی که بار انداز پادشاه توسط لنیسترها به آتش کشیده شده بود، اگان نوزاد، به دست گریگور کلگین، جمجمه اش متلاشی شده بود. ولی بعدها در کتاب عنوان شد که لرد وریس، اونو با نوزاد یک دباغ عوض کرده و جونش رو نجات داده. اون موهای نقره ای پدرش رو به ارث برده، ولی برای مخفی کردنش هویتش، اون ها رو آبی کرده. اون چشمان یاسی تیره داره، با این حال از چشمان پدرش روشنتره. اگان قد بلند، اندام باریک و مژه هایی بلند داره. اون در ابتدا قصد داره تا با عمه اش، دنریس طوفان زاد ازدواج کنه، ولی به توصیه تیریون، به وستروس حمله می کنه. اون به همراه جان کانینگتون، از دوستان شاهزاده ریگار سفر می کنه.
پرنس ریگار تارگارین
پرنس ریگار عاشق بانو لیانایَش بود و هزاران نفر به خاطر این مردند.
این نقل قول از دهان سر باریستان سلمی گفته شد. عشق پرنس ریگار، چهره 7 پادشاهی را دگرگون کرد. او مردی خوش چهره، قدبلند یا موهای نقره ای معروف تارگارین و ها و چشمان یاسی تیره بود. پرنس ریگار، متواد شده در اندوه، بسیار باهوش و مهربان بود. حتی دشمنانش او را می ستودند. پرنس ریگار، بشدت تحت تاثیر سایه سامرهال قرار داشت. او نویسنده و چنگ نوازی چیره دست بود. همچنین آوای دلنشینی داشت. تمامی دختران هفت اقلیم، شیفته اون بودند. سرسی لنیستر، حتی بیش از جیمی، عاشق او بود. با وجود این که پرنس ریگار اغلب سرسخت و خوددار بود و برخوردی رسمی داشت، در بین مردم بسیار محبوب بود. ریگار در تورنمنت هارنهال، تاج عشق و زیبایی را در دامان لیانا استارک گذاشت، دختری که عاشقش بود. یک سال بعد، او و لیانا به دورن فرار کردند. ریگار جانش رو برای عشقش فدا کرد. اون معتقد بود، فرزندش ایگان از الیا مارتل، پرنس وعده داده شده است.
جوانا لنیستر
تایوین، تمام هفت پادشاهی را اداره می کند اما در خانه این همسرش است که او را اداره می کند.
این نقل قول مردم درباره جوانا لنیستر است. او مادر جیمی، سرسی و تیریون و همسر تایوین لنیستر است. زن جوانی با زیبایی خیره کننده و هوشی سرشار. جوانا با شاهزاده دورن، روابط صمیمی داشت و می خواست تا سرسی با اوبرین مارتل ازدواج کند اما با مرگ او، این ازدواج سر نگرفت. شاه ایریس تمایلاتی به جوانای جوان داشت و همین باعث اختلاف بین تایوین و ایریس شد. تا جایی که تایوین بارانداز پادشاه رو ترک کرد. تئوری وجود داره که تیریون، حاصل تجاوز ایریس به جوانا است. در خصوصیات ظاهری تیریون می خوانیم که چشمانی ناهماهنگ دارد، به گونهای که یکی سبز و دیگری مشکی است؛ همچنین او موهایی صاف و بی حالت به رنگ بلوند مایل به سفید دارد. موهای نقره ای او می تواند گواه این مدعا باشد. جوانا در یکی از شاخه های خاندان لنیستر متولد شده است. او بعد ها با پسر عمویش تایوین ازدواج می کند. در روز ازدواجشان تایوین لبخند می زند، که اتفاقی بسیار نادر است.
آزور آهای
آزور آهای (Azor Ahai) قهرمان افسانه ای که نزدیک به هشت هزار سال قبل از ورود اگان زندگی می کرده. گفته شده است که در میان شب طولانی ، آزور آهای برخواسته است وآدرها را شکست داده، با شمشیر مشتعلش به نام لایت برینگر. اون لایت برینگر رو با فرو کردنش در قلب زنی که عاشقش بود، یعنی همسرش نیسا نیسا، جلا داد. به این ترتیب، روح او را با فولاد شمشیر ترکیب می کند و باعث ایجاد لایت برینگر ( Lightbringer ) می شود. با توجه به پیشگوی پنج هزار سال پیش در کتاب باستانی آشایی، آزور آهای دوباره متولد خواهد شد، دوباره آدرها را به چالش خواهد کشید. پس از یک تابستان طولانی، زمانی که شر و تاریکی سرد بر جهان نازل می شود این اتفاق رخ خواهد داد. بسیاری معتقدند که آزورآهای همون جان اسنوئه. به این جمله دقت کنید.
من برای نگاه اجمالی بر آزور آهای دعا کردم ، ولی رلور فقط به من برف نشان داد.
این جمله از افکار ملیساندره. همونطور که میدونید Snow یعنی برف و فامیلی جان اسنو، به دلیل این که تصور میشه یه حرامزاده شمالیه، اسنو هست. پس تا حدوی میشه حدس زد جان اسنو قراره آزور آهای باشه.
آدر ها
آدرها مرده نیستن. اونا عجیب، زیبا …فکر میکنم، آه … جن هایی (Sidhe) از جنس یخ، یا چیزی شبیه به اون …نوع متفاوتی از زندگی … فرای انسان، موزون و خطرناکند.
چرا باید کتاب هارو بخونیم وقتی سریالش هست؟
اگر با دنیای نغمه یخ و آتش آشنا باشید و سریال رو دنبال کرده باشید، متوجه می شوید که فصل هفتم و هشتم سریال، یک فاجعه به تمام معنا بود اما چطور؟ آیا جلوه های ویژه ضعیف بود؟ گروه بازیگری ضعیف عمل کرد؟ مسلما خیر! داستان. داستان بشدت کار نشده و سرسری بود. در نظر بگیرید نبرد با آدر بزرگ زیبا بود، اما راضی کننده نبود. ما حتی لحظه ای نحوه مبارزه آدر بزرگ را ندیدیم. دوم این که سرنوشت بسیاری از کاراکتر ها، عملا نادیده گرفته شد. میرا رید، داریو ناهاریس، آنسالید ها و دوتراکی ها و… . چرا ؟ چرا همه چیز انقدر سریع اتفاق افتاد؟ این سریال پتانسیل ساخت 5 فصل 10 قسمتی دیگر را داشت. ولی افسوس… .
فصل 1 تا 6 بسیار عالی کار شده بود اما باز هم به پای کتاب نمی رسید. خط داستانی جزایر آهن و دورن به بدترین شکل تمام شد. دورنی ها افرادی شهوت پرست معرفی شدند که هیچ سیاستی در جنگ ندارند. آریانه مارتل که اصلا نشان داده نشد و پرنس دوران هم به شکل ضعیفی نمایش داده شد. ویکتاریون گریجوی به کل حذف شد و یورونی که دیدیم، در بهترین حالت، نسخه عقب افتاده رمزی بولتون بود.
کتاب شما را به فاز جدیدی از فانتزی تاریک می برد که حسابی لذت بخش است. همچنین بسیاری از شبهات و سوالات شما درباره سریال را پاسخ می دهد.
درباره جرج آر آر مارتین
جرج آر. آر. مارتین (جرج ریموند ریچارد مارتین “George Raymond Richard Martin”)، در ۲۰ سپتامبر ۱۹۴۸ در بایون در ایالت نیوجرسی آمریکا متولد شد. خانوادهاش از طبقهٔ کارگر بودند و در یک مجتمع مسکونی فدرال در نزدیکی لنگرگاههای شهر زندگی میکردند. او در همانجا به دبیرستان رفت، هرچند آن را دوست نداشت. با این وجود، مارتین بعدها میگوید در آن دورهٔ حیاتی بود که علاقهاش به سبک داستانی «ابرقهرمانی» شکل گرفت. در جوانی، عاشق کمیکهای ابرقهرمانی عصر نقرهای دههٔ ۶۰ بود و همهٔ آنها را جمع میکرد. در شمارهٔ ۲۰ کمیکاستریپ «چهار شگفتانگیز» نامهای به چاپ رسید که مارتینِ دانشآموز به سردبیر آن نوشته بود. او میگوید توجهی که به آن نامه شد، همراه با علاقهاش به کمیکها و فانزینهای در حال پیدایش آن عصر دست به دست هم دادند تا او راه یک نویسندهٔ حرفهای را برای خود برگزیند. مارتین به طور خاص، عاشق یکی از کاراکترهای این داستان ها شد و این شخصیت کسی نبود جز مرد شگفت انگیز (Wonder-Man). اما دلیل این علاقه این نبود که مرد شگفت انگیز نیز مانند مارتین اهل نیوجرسی بود، بلکه به این خاطر بود که این شخصیت، تراژیک ترین سرنوشت را در میان ابَرقهرمانان آن دوره داشت. اولین حضور مرد شگفت انگیز در کتاب ها، به آخرین حضور او تبدیل شد و انگار، نطفه کشتن کاراکترهای جذاب در همان زمان در ذهن مارتین یه وجود آمد. او در این باره می گوید:
من این شخصیت را دوست داشتم. او شخصیتی تراژیک و محکوم به فنا بود. فکر کنم از زمانی که یک بچه ی دبیرستانی بودم تا همین الان، نسبت به کاراکترهای تراژیک و محکوم به فنا واکنش نشان داده ام.
در سال ۱۹۶۵، در حالی که مارتین هنوز یک نوجوان بود، برای داستان آماتوری ابرقهرمانیش به نام «مرد قدرتمند در برابر حصار آبی» برندهٔ جایزه آلی شد. البته مارتین الگوی خود در داستان نویسی را جی آر آر تالکین بزرگ، معرفی می کند.
در سال ۱۹۷۰، مارتین در رشتهٔ خبرنگاری از یکی از دانشگاههای ایالت ایلینوی مدرک کارشناسی گرفت. یکسال پس از آن موفق شد از همان دانشگاه مدرک کارشناسی ارشدش را هم بگیرد.
مارتین نوشتن داستانهای کوتاه علمی–تخیلی را از اوایل دههٔ ۱۹۷۰ آغاز کرد. اولین داستانش که نامزد دو جایزهٔ هوگو و نبیولا شد، «با صبحگاه، مه میآید» نام داشت که در سال ۱۹۷۳ در مجلهٔ آنالوگ به چاپ رسید.
با این که بیشتر کارهای او، فانتزی و وحشت محسوب میشوند، چندتا از کارهای اولیهاش در سبک علمیتخیلی نوشته شدهاند و در آیندهای غریب به نام «هزار دنیا» یا «آدمستان» اتفاق میافتند. علاوه بر آن، حداقل یک اثر او در سبک سیاسی-نظامی است؛ «شب خونآشامها» که «هری ترتلداو» آن را در فهرست «بهترین علمیتخیلیهای نظامی» قرن بیستم قرار داد.
در دههٔ ۱۹۸۰، مارتین نوشتن برای تلویزیون را شروع کرد و همچنین به ویراستاری کتاب پرداخت. او در هالیوود، روی مجموعههای «Twilight Zone» و «Beauty and the Beast» کار کرد.
مارتین در ۱۵ فوریهٔ ۲۰۱۱ طی یک جشن کوچک در خانهشان در سنتا فهٔ نیومکزیکو، با پاریس مکبراید ازدواج کرد. حلقههای ازدواجشان را هنرمندان محلی با الهام از فرهنگ سلت ساخته و به آنها هدیه دادند. دوستان محلیشان نیز در جشن حاضر بودند و به آنها در برگزاری جشن کمک کردند.
.در سال ۱۹۹۱ مارتین به رماننویسی بازگشت و کاری را شروع کرد که در نهایت به مجموعهٔ فانتزیش، «نغمه یخ و آتش» بدل شد. نغمه یخ و آتش حداقل تا هفت کتاب ادامه خواهد یافت و گفته میشود از داستانهایی چون «آیوانهو» و «جنگ رزها» الهام گرفته. اولین کتاب این مجموعه، «بازی تاج و تخت» در سال ۱۹۹۶ منتشر شد. در نوامبر ۲۰۰۵، چهارمین کتاب مجموعه به نام «ضیافتی برای کلاغها» در صدر فهرست پرفروشترین کتابهای «نیویورک تایمز» و «والاستریت جورنال» قرار گرفت. به علاوه در سال ۲۰۰۶، جشنی برای کلاغها نامزد دو جایزهٔ «کیل» و «بریتیش فانتزی»شد.